رهامرهام، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

رهام عشق مامان و بابا

بدون عنوان

رهام خوشگل من مرواریدای خوشگلت روز به روز بزرگتر میشن و مشخص تر چه قدر انتظار کشیدیم تا در بیان، خدا رو شکر که در اومدن و یه کم از بی قراریات کم شد امروز خونه مامانی بودیم و یه بچه گربه تو راهرو گیر افتاده بود با آرتین و دختر دوست مامان رفتیم دم در و کلی خوش گذشت شما که برای اولین بار یه گربه از نزدیک تماشا می کردی کلی ذوق زده شدی و دست و پا می زدی گربه بیچاره هم در تماشای ما بود و میو میو می کرد پسر نازنازی من موقعی که صدام کنی و نیام سراغت این طوری عصبانی میشی و گریه می کنی و من با سرعت نور میام بغلت می کنم  تا آروم بشی     ...
28 آبان 1392

هشت ماهگی رهام مبارک

ماهگیت مبارک عزیزم رهام در 8 ماهگی : رهام من خیلی خوش خنده است طوری که هر جا می ریم رهام و با این لفظ توصیف می کنن همچنان علاقه شدید به تی وی داره و چشم از تی وی بر نمی داره خدارو شکر بیشتر غذاهای مربوط به سنش و دوست داره و کمو بیش خوب غذا می خوره کاملا اطرافیان و می شناسه و با خنده های زیباش این آشناییت و نشون می ده  بیشتر مواقع می تونه با ادا های مختلف خواستشو بگه مثلا اگه بخواد بلندش کنیم دست شو دراز می کنه یا اگه ناراحت باشه چشماشو می بنده حالت گریه به خودش می گیری  به راحتی می شینه. قل می زنه و این کارو تو خواب هم انجام میده به طوری که به راحتی  روی شک...
28 آبان 1392

بدون عنوان

رهام به روایت تصاویر بگو ماشاالله ماشین سواری ، سواری ...سواری..... چه کیفی داره این ماشین خوشگل ماله مهربد جونیه دستت درد نکنه گذاشتی رهام منم با ماشینت بازی کنه به به چه خوش تیپ شده پشملم دیشب که از خونه مامانی داشتیم بر می گشتیم شما در حال نونو خوردن بودی و چون اگه نون و از دستت بگیریم ناراحت می شی  لباست و تنت کردم در حالی که نون تو دستت بود بعد بغلت کردم و اومدیم پایین ولی تا ماشین بیاد یه ٣٠ دقیقه ای طول کشید و شما خوابت برد ، وقتی رسیدیم خونه خواستم لباس ها تو در بیارم دیدم هنوز نون تو دستای قشنگت ، تقریبا ١ ساعت نون و تو دستات نگه داشته بودی الهی قربونت بشم  که اینقدر نون و دوست داری وای خ...
27 آبان 1392

بدون عنوان

از کنارت گذشتم قافل از این که چشمان زیبایت به دنبال نگاهم بود ،و من درگیر روز مرگی های خود ، نفهمیدم وگذشتم با لحنی پر از غم واندوه صدایم کردی و گفتی ماما ، برگشتم و چشمان غمگینت را دیدم که معصومیت در آن موج می زد ،خودم را به تو رساندم و در اغوش گرفتمت خدایا کمک کن تا همیشه پسر عزیز تر از جانم را  ببینم ، حس کنم ، درک کنم و ...... . ...
19 آبان 1392

بدون عنوان

        دی شب متوجه شدم یه خط سفید روی لثه گل پسری هست فکر کنم تا چند روز آینده مرواریدهای رهام نازنای در بیاد و همه ما رو خوشحال کنه  ، عسلم خیلی اذیت می شه چون مدام لثه های کوچیکش می خواره و باعث ناراحتیش میشه . ...
19 آبان 1392

بدون عنوان

بعد از کلی  وقفه اومدیم و می خوایم از این چند هفته ای که خیلی اتفاق ها ی با حال و قشنگ افتاده بنویسم اول از همه این که عشق من رهام من و صدا می زنه و می گه ماما خیلیییی خیلییییی لذت بخشه، دارم دیوونه ی صدات می شم دوست دارم مدام صدام کنی و منم بهت بگم جانم ، جانم عزیزترینم ، جانم پسر خوشگلم  ، رهام تو رو که بهترین و مهربونترینی دوست دارم و می پرستمت  از سبد اسباب بازیهات خودت هر چیزی رو که بخوای بر می داری و باهاش بازی می کنی و به دهنت می بری این نشون میده که داری کم کم استقلال بیشتری پیدا می کنی      مدام آب دهانت می ریزه بیرون و این نشون می ده که داره مروارید های نازت در می آد ا...
13 آبان 1392
1